مطالب گوناگون

جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار

funny jokes جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جوک های خنده دار ایرانی



آیا می دانید درازترین شب سال، چه شبی است؟



.





.



.



شبی که گوشی تازه خریدی و باید بزنیش شارژ اولیه بشه



مگه شب تموم میشه بی صاحاب 



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جدید ترین جوک های خنده دار



عشق چیست؟



.



.



.



حالتی است که در اثر سیری شکم و بی کاری برای جوانان مجرد رخ میده



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جوک های خنده دار



‏از ساعت 10 اومدم زیرزمین، همین الان به خواهرزاده‌م که 4 سالشه گفتم؛ دایی جون برو ببین مهمونا رفتن؟ 



.



.



.



رفت بالا درو باز کرد‌ داد زد؛ نه دایی نرفتن



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


خفن ترین جوک های خنده دار 



همچین میگن زنهای امروز همش سرشون تو گوشیه و به زندگیشون نمیرسن



انگار که یادمون رفته



زنهای زمان کودکیمون،تلگرامشون تو کوچه بود



چندتایی می‌نشستن:



آنچنان محو غیبت میشدن که بچه هاشون:



یا گم میشدن



یا می‌افتادن تو حوض خفه می شدند



یا از رو بلندی تف میکردن رو مردم 



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جوک های خنده دار جدید



‏رفتیم خواستگاری واسه داداشم دختره گفت .  .  .



 ما رسم نداریم جهیزیه بدیم



داداشم عصبانی شد گفت



 ما هم رسم نداریم زن بگیریم زد بیرون



حالا دختره داره از پنجره دادمیزنه رسممون تا پارسال بود 



امسال عوض شده



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


انواع جوک های خنده دار



یه سری رفتیم خواستگاری خانواده طرف موافقت کردند ولی بابام گفت نه!



.



.



دلیلش هم این بود که میگفت آدم سالم زن تو نمیشه 100% دخترشون یه ایرادی داره



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جدید ترین جوک های خنده دار



 جوک های خنده دار و بانمک جدید



آقا آمدم خانه با مهمونا از راه دور سلام علیک کردم که مثلا بو سیگارو نفهمن رفتم تو دسشویی دست صورتم بشورم دیدم



 یه سیگار پشت گوشمه 



اون لحظه رو براتون آرزو نمی‌کنم



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار 



رفتم دندون پزشکی دیدم دکتره گفت به دردت نمیخورن



گفتم چیکار کنیم دیگه آقای دکتر مجبوریم با همین دندونا بسوزیم و بسازیم



گفت نه انبر و وسیله هایی که برداشتی گذاشتی جیبتو میگم.



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


خفن ترین جوک های خنده دار 



معلم یه نگاهی به من کرد و گفت : چرا درس نخوندی ؟



از خجالت سرمو انداختم پایین



بعد چوبی رو که توی دستش بود داد به من و گفت : منو بزن



گفتم : چی ؟!



گفت : بزن ، حتما من درست درس ندادم که شما خوب یاد نگرفتی



منم دیدم حرفش منطقیه !



به همین برکت اینقدر زدمش اینقدر زدمش ، که اگه ناظم نیومده بود کشته بودمش !! 



من روی نوع آموزش خیلی حساسم…



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


جوک های خنده دار



یه رفیقی دارم خیلی لاغره وقتی میخواد حرف بزنه قبلش میگه 



.



.



بشنو از نی چون حکایت میکند



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


انواع جوک های خنده دار



تو خیابون ماشینه آدرس پرسید گفتم دنبالم بیا



بعد کلا یادم رفت پشت سَرمه.رسیدم دم خونه ماشینو پارک کردم، یارو گفت داداش چیکار کنم؟ بیام بالا؟



2019 05 2 جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار


 جوک های خنده دار و بانمک جدید



خدا?ـــــا 



تـو ا?ن دن?ـا? کث?ـــــف



ا?ن ق?افه جذاب چــ? بود به ما داد? 



والا 



جامعه پر گرگه 



مام خوشگل موشگل 



خدا خودش حفظمون کنه…



خوشکلا کپی اجباری منم مجبور شدم 

نوشته جدیدترین و خفن ترین جوک های خنده دار اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی

جوک خنده دار خانه تکانی



چرا خانه تکانی را مردها باید انجام دهند؟



.



.



 طبق تحقیقات؛ خطر تمیز کردن خانه با
استفاده از مواد پاک کننده برای ریه زنان به اندازه کشیدن روزی 20 نخ سیگار
است اما تاثیری بر ریه مردان ندارد…



 قابل توجه آقایون فراری از خونه تکونی، به فکر سلامتی همسرتون باشید



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


طنز خانه تکانی عید نوروز



شعر مخصوص خونه تکونی آقایون



می تکانم خانه را چون زلزله



چون که خانم، کرده اینک ولوله



گفته پوستت میکنم ای نازنین



یا میشوری، یا میسابی،یا همین



راه دیگر هم جلو پایم نهاد



راه نه، یک چاه در راهم نهاد



گفته است یا آنچه من گویم شود



یا که فردا مهر من اجرا شود



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی



قدیما مادرم تو خونه تکونی همیشه برای تمیز
کردن یخچال این مشکل داشت که گوشت مرغا رو کجا بزاره اون چند ساعت که
یخچال به برق نیست خراب بشه به لطف مسئولین دیگه این مشکل هم حل شد و الان
میتونیم هفته ها یخچال از برق بکشیم.



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوکهای باحال خانه تکانی



‏خونه تکونی فقط اونجاش که کارگر میاد کل کارای خونرو انجام میده وقتی تو درحال قرمه سبزی خوردن هستی



 البته من همون کارگرم دارم تبلیغ کارمو میکنم



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


 جوک خونه تکونی



یه بار یه یارویی نزدیک عید اومد داروخونه
گفت ما دم عیدا که خونه تکونی میکنیم، نفری یه بسته “چرک خشک کن” هم
میخوریم که بدنمونم از داخل تمیز شه.



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوک خانه تکانی عید



مرد زندگی یعنی اونی که روز جمعه ی اسفند ماه هم تو خونه تکونی کمک همسرش کنه، هم یه ظرف میوه تزیین شده بیاره جلو خانومش بگه 



عزیزم بخور خیلی کار کردی ضعیف شدی



ستاد فروپاشی استراحت روز جمعه



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوک خنده دار خانه تکانی



تو خونه تکونی یه گزینه هست به اسم”بریز بره “



هرچی بیشتر ازش استفاده کنی موفق تری و کارات سریعتر انجام میشه



 کاش میشد وقتی خونه تکونی تموم شد 



یه تافت بهش بزنی همون جوری بمونه



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوک بامزه خانه تکانی عید نوروز



ترفند کمک گرفتن از مردا در خونه تکونی 



عزیزم این مبل و باید عوض کنیم، لکه هاش پاک نمیشه خیلی کثیفه !



کی میگه لکه هاش پاک نمیشه! برو یه دستمال و شامپو بیار خودم تمیزش میکنم 



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


طنز خانه تکانی عید نوروز



خدا وکیلی کسی میدونه اولین بار، کی پیشنهاد داد که باید قبل از عید خونه تکونی کنیم؟!



 .



.





به این سوی چراغ



 کاریش ندارم! 



فقط بیاد بگه چرا!؟ 



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


 جوکهای  خونه تکانی



“و بِالوالِدَینّ کُمکوا تَکونوا البِیت…!!”



به پدر و مادر خود در خانه تکانی کمک کنید!



مامانم در حال گول زدن من! میگه حدیثه



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


طنز خانه تکانی عید نوروز



چند روزه مامانم میگه خیلی خوشحالم که خدا شما را به من داد



خیلی طبیعی واسه خونه تکونی داره دون میپاشه



2019 07 2 جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی


جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی



ایام زیبای خانه تکانی نزدیک است



از من به شما نصیحت



هم?شه جور? کار کن?د



که بق?ه کار نکردنتون رو



 ترج?ح بدن !



یه جا بنویس پندهای منو



دم خونه تکونی به دردت میخوره

نوشته جوکهای خنده دار و جدید خانه تکانی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


عکس نوشته شکست عشقی







شکست عشقی



پروفایل درباره شکست عشقی





عکس شکست عشقی



عکس هایی از شکست عشقی



تصاویر شکست عشقی



 عکس پروفایل شکست عشقی



عکس نوشته شکست عشقی



پروفایل درباره شکست عشقی



 عکس نوشته درباره شکست عشقی



عکس نوشته شکست عشقی



شکست عشقی



عکس شکست عشقی







نوشته عکس نوشته شکست عشقی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


عکس نوشته شکست عشقی







شکست عشقی



پروفایل درباره شکست عشقی





عکس شکست عشقی



عکس هایی از شکست عشقی



تصاویر شکست عشقی



 عکس پروفایل شکست عشقی



عکس نوشته شکست عشقی



پروفایل درباره شکست عشقی



 عکس نوشته درباره شکست عشقی



عکس نوشته شکست عشقی



شکست عشقی



عکس شکست عشقی







نوشته عکس نوشته شکست عشقی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


ریشه تاریخی ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته

ضرب المثل های تاریخی



کاربرد ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته :



وقتی شخصی برای رسیدن به هدفی موانع بسیار سختی را پشت سر می‌گذارد این ضرب المثل به کار می‌رود.



داستان ضرب المثل:



کیکاووس در اقدامی جسورانه با لشکری به
سمت مازندران عازم شد تا دیو سپید را از میان بر دارد امّا او از دیو سپید
شکست خورد. دیو سپید چشم آن‌ها را نابینا کرد و آن‌ها را در سیاه‌چاله‌ای
تاریک و وحشتناک زندانی نمود کیکاووس مخفیانه قاصدی نزد زال فرستاد و از او
خواست تا رستم را به کمک آن‌ها بفرستد. زال ماجرا را با رستم در میان
گذاشت. رستم تنها با رخش، بسوی مازندران روانه می‌شود، تمام روز را تاخت تا
به دشت پهناوری رسید.



خان اول: نبرد رخش با شیر



رستم راه دو روزه را در یک روز پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و خواست تا استراحت کند. 



اما آن نیستان بیشه? شیری بود که در
نیمه‌های شب آن شیر به لانه‌اش بازمی‌گشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرو
رفته بود شیر به رخش حمله کرد و رخش خروشید سُم‌هایش را بر سر شیر کوبید و
دندان بر پشت شیر فرو برد و آن‌قدر شیر را به زمین زد تا جان بداد.



خان دوم: گذر از بیابان خشک



پس از گذشتن از خان اول، با طلوع خورشید،
رستم از خواب بیدار شد و تن رخش را تیمار کرد و زین کرد و به‌راه افتاد.
بیابانی بی‌آب و علف و سوزان در پیش بود گرما چنان بود که اگر مرغ از آن‌جا
گذر می‌کرد در هوا بریان میشد. رستم پهلوان از شدت تشنگی به ستوه آمده.



همچنان می‌رفت و با خدا در نیایش بود؛ اما روزنه? امیدی پدیدار نبود هرلحظه توانش کمتر میشد. مرگ را در نظر مجسّم می‌کرد 



در این رویاء بود که تن پیلوارش سست شد و
ناتوان بر خاک تفتدیده افتاد. همانگاه میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش
امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری در این بیابان
داشته باشد. دوباره نیروی خود را جزم کرد و بلند شد در پی میش به راه
افتاد. میش وی را به آبشخوری رهنمون ساخت و از مرگ حتمی نجات یافت. رستم
دانست که این کمک از سوی خداست. او از آب نوشید و سیراب شد. آن‌گاه زین از
رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار
گور رفت. گوری را شکار کرد و بریان ساخت و بخورد و آماده? خواب شد. پیش از
خواب رو بر رخش کرد و گفت : «مبادا تا من خفته‌ام با موجودی بستیزی یا شیر و
پلنگ پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن.»



خان سوم: کشتن اژدها



رخش تا گرگ و میش هوا به چرا مشغول بود.
اما مکانی که رستم در آنجا خوابیده بود لانه اژدهایی بود که از ترس آن هیچ
جنبنده‌ای یارای گذشتن از آن دشت را نداشت. وقتی اژدها به خانه? خود
بازگشت، رستم را در خواب و رخش را در چرا دید و به سوی رخش حمله‌ور شد.



رخش بیدرنگ به بالین رستم شتافت و سم خود
را بر زمین کوبید شیهه کشید. رستم از خواب گران بیدار شد آماده نبرد شد
امّا چیزی نیافت کمی از رفتار رخش آزرده گشت. اژدها ناگهان ناپدید شده بود
رستم به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. به رخش خروشید که چرا بیهوده او را از
خواب بیدار کرده‌است و دوباره سر بر بالین گذاشت و خوابید. اژدها دوباره
از تاریکی بیرون جهید. رخش باز به سوی رستم تاخت و سم خود را بر خاک کوبید و
گرد و خاک کرد. رستم بیدار شد و بر بیابان نگاه کرد و باز چیزی ندید.
سومین بار اژدها پدیدار شد که از نفسش آتش فرو می‌ریخت. رخش از چراگاه
بیرون دوید اما نمی‌دانست چه‌کار کند چون اژدها زورمند بود و رستم خشمگین.
چاره‌ای نداشت به بالین رستم دوید و خروشید و جوشید و زمین را به سم چاک
کرد. رستم از خواب گران برجست و با رخش برآشفت. اما این بار اژدها نتوانست
گردد و رستم در تاریکی شبهه او را دید. تیغ از نیام کشید به سوی اژدها آمد و
به اژدها حمله کرد. اژدها زورمند بود و چنان با رستم گلاویز شد که گویی
پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد
و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از کار رخش خیره ماند. تیغ برکشید
و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین جاری شد و تن اژدها چون
لخت کوهی بیجان بر زمین ماند. رستم خدا را یاد کرد و سپاس گفت. در آب سر و
تن را بشست، سوار رخش شد و به راه افتاد.



خان چهارم: زن جادوگر



رستم شاد و پویا راه دراز را می‌پیمود تا
به چشمه‌ساری پر گل و سبزه رسید. سفره‌ای آراسته در کنار چشمه دید که
بره‌های بریان‌ شده و دیگر خورش‌ها بر سُفره بود. جامی زرین پر از می نیز
کنار سفره خودنمایی می‌نمود. رستم خوشحال و بی‌خبر از همه جا خواست
سورچرانی کند امّا آن سفره، تله? اهریمن بود. رستم پیاده شد و بر سفره
نشست، جام را نوشید و تنبور را برداشت و ترانه‌ای فرح‌بخش در وصف حال خویش
خواند و تنبور را نواخت .آواز رستم به گوش پیرزن جادوگر رسید. پیرزن خویش
را بزک کرد و سر سفره آمد، دستور کشتن رستم را داشت. او که یک خر درنده هم
داشت. بیدرنگ خود را بر صورت زن جوان زیبایی درآورد و نزد رستم آمد. رستم
از دیدار وی شاد شد و بر او آفرین گفت و خداوند را به سپاس گفت. چون رستم
نام خدا را بر زبان آورد، ناگهان چهره? جادوگر تغییر یافت و سیمای
شیطانی‌اش آشکار شد. رستم به او نگاه کرد و دریافت که او جادوگر است. پیرزن
خواست که فرار کند اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد. دید گنده
پیری پر نیرنگ است. خنجر از کمر کشید او را دو نیمه کرد.



خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان



در این خان، رستم در مسیر راه خود، در
کنار رودی به خواب رفت و رخش در چمن‌زاری به چرا مشغول شد. دشت‌بان آن
ناحیه که از چرای رخش به خشم آمده بود به رستم حمله برده و در خواب ضربه‌ای
به وی وارد کرد. رستم از خواب برخاست و گوش‌های دشت‌بان را کنده و کف دستش
نهاد. دشت‌بان به مرزبان منطقه که اولاد نام داشت عارض شد. اولاد با تنی
چند از سپاهیانش به نزد رستم شتافت تا او را تأدیب نماید امّا رستم ایشان
را تنبیه کرده اولاد را با کمند به دام انداخت بلد راه خویش کرد. اولاد که
خود را اسیر رستم دید، به او گفت: ای پهلوان! مرا نکش، هر خدمتی از دستم بر
آید کوتاهی نخواهم کرد، رستم به او گفت که اگر محل دیو سپید را نشانم دهی،
تو را شاه مازندران خواهم کرد در غیر این صورت، تو را خواهم کشت. اولاد
پیشاپیش رخش به راه افتاد تا به مکان دیو سپید رسیدند.



خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو



رستم و اولاد به کوه اسپروز یعنی محلی که
در آن دیو سپید، کاووس را در بند کرده بود، رسیدند؛ چون تاریکی شب سر رسید
از جانب شهر مازندران خروشی برآمد و به هر گوشه شهر شمع و آتشی افروخته شد.
رستم از اولاد پرسید: آنجا که از چپ و راست آتش افروخته شد کجاست؟ اولاد
گفت: آنجا آغاز کشور مازندران است و دیوهای نگهبان در آن جای دارند و آنجا
که درختی سر به آسمان کشیده خیمه‌‌? ارژنگ‌دیو است که هر از گاهی فریاد
برمی‌آورد. رستم شب را خوابید و صبح روز بعد اولاد را با طناب به درختی بست
و به جنگ ارژنگ دیو رفت. رستم با حمله‌ای برق‌آسا سر ارژنگ‌دیو را از تن
جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگ‌دیو نیز از ترس پراکنده شدند.



سپس رستم و اولاد به سمت محلی رفتند که
نگهداری کاووس و سپاهیانش بود و آنان را از بند رها ساختند. کاووس رستم را
به محل دیو سپید رهنمون ساخت و رستم با اولاد به سمت غاری که محل زندگی
دیوسپید به راه افتادند دیو را هلاک نموده باز گشتند.



ریشه تاریخی ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته 



خان هفتم: جنگ با دیو سپید



در خان آخر، رستم و اولاد به هفت کوه که
غار محل زندگی دیوسفید در آن قرار داشت، رسیدند. شب را در حوالی آنجا سپری
کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به نگهبانان غار
حمله‌ور شد و آنان را از بین برد. وی سپس وارد غار تاریک بی‌بن شد. در غار
با دیوسپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.



دیوسفید مسلح به سنگ آسیاب، کلاهخود و
زره‌آهنی به جنگ رستم شتافت رستم یک پای او را از ران جدا ساخت. دیو با
همان حال با رستم در گلاویز بود و نبردی طولانی میان آندو صورت گرفت که گاه
رستم و گاه دیو بر یکدیگر چیره می‌گشتند. در پایان، رستم با خنجر دل دیو
را شکافت و جگر او را برای مداوای چشمان کم سو شده? کیکاووس درآورد.



دیوان کوچک با مشاهده? صحنه فرار را بر
قرار ترجیح دادند. جگر دیوسفید را رستم نزد کاووس نابینا آورد و قطره‌ای از
خون جگر به چشمان کاووی چکاند و نور به دیدگان وی بازگشت. سپاهیان ایران
نیز همگی بینایی خود را بازیافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.

نوشته ریشه تاریخی ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته اولین بار در روبکا. پدیدار شد.