مطالب گوناگون

نظر

داستان آموزنده ی غوغای سکوت

importance silence text داستان آموزنده ی غوغای سکوت


داستان کوتاه غوغای سکوت



غوغای سکوت



روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار
علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی
بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی
کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی
آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.



کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد
به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا
باز هم ساعت پیدا نشد.



کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی
که کشاورز از ادام? جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست
به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا
که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد.”



پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون
انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار
علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که
چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.



کشاورز پرسید، “چطور موفّق شدی در حالی که
بقیه کودکان ناکام ماندند؟”پسرک پاسخ داد، “من کار زیادی نکردم؛ روی زمین
نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان
جهت حرکت کردم و آن را یافتم.”



ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی
که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد
و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد
کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

نوشته داستان آموزنده ی غوغای سکوت اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


نظر

داستان آموزنده ی غوغای سکوت

importance silence text داستان آموزنده ی غوغای سکوت


داستان کوتاه غوغای سکوت



غوغای سکوت



روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار
علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی
بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی
کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی
آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.



کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد
به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا
باز هم ساعت پیدا نشد.



کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی
که کشاورز از ادام? جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست
به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا
که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد.”



پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون
انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار
علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که
چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.



کشاورز پرسید، “چطور موفّق شدی در حالی که
بقیه کودکان ناکام ماندند؟”پسرک پاسخ داد، “من کار زیادی نکردم؛ روی زمین
نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان
جهت حرکت کردم و آن را یافتم.”



ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی
که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد
و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد
کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

نوشته داستان آموزنده ی غوغای سکوت اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


جملات امید بخش به زندگی

probable sentences جملات امید بخش به زندگی


جملات امید بخشی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون ” اُمید “



آدمی را ایستاده نگه دارد !



آموختم که در همه حال



و همه وقت باید عشق ورزید



حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس



آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها



چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد



گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد



رها از هر نبردی و شکستی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون “اُمــــــید”



آدمی را زنده نگه داشته باشد !



زندگی بیاورد ، عشق ببخشد 



جملات امید بخش کوتاه



هر اتفاقی هم که بیفتد



حواسمان باشد



دو طناب 



اصلی زندگی را رها نکنیم



و آن دو طناب



“ایمان” و “امید” است



جملات امید بخشی 



صبح یک معماست 



درست مانند یک رویا,



روشنایی ،در کمین نشسته 



امید جانشین ،ناامیدیست



الهی که در این 



صبح زیبا لبتون خندون,



دلتون خالی 



از غصه 



جملات امید بخش به زندگی



گاهی برای انداختن یک درخت باید صد ضربه تبر بزنید.



از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند. 



اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.



هر مبارزه ای به همین شکل است. اینکه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیدهد نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کند. 



هر کاری میکنیم بگذاریم به حساب یکی از همان نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد.



نگران نباش ،موفقیت صبر میخواهد. نا امید نشو هرگز 



جملات امید بخشی 



اشخاص عادی با تجربه ی اولین شکست



دست از تلاش میکشند



به همین دلیل است که در زندگی



با انبوه اشخاص عادی



و تنها یک



“ادیسون”



روبرو هستیم



روحتو بیدار کن



تا دنیات عوض شه



 جملات امید بخش کوتاه



اگر نمی‌توانی به کسی



امید بدهی نا امیدش نکن!



اگر شنونده خوبی هستی



رازدار خوبی هم باش!



اگر نمی‌توانی



زخمی را مرهم باشی،



نمک هم نباش!



یک کلام ،انسان باشیم!



جملات امید انگیز



گل نیلوفر در مرداب می روید



تا به همه ثابت کند



در 



بدترین شرایط هم میتوان



زیبا بود..



شاد بود..



قوی بود..



و امید داشت…



 جملات امید بخش کوتاه



امید چیز خوبی ست



مثل اخرین سکّه



مثل اخرین بلیط



مثل اخرین گلوله



مثل اخرین کشتی



اخرین سکّه نمیگذارد که غرورت بشکند



اخرین بلیط نمیگذارد که نا امید از ترمینال ها برگردی،



اخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود،



کسی که امید دارد فقیر نیست،



همیشه چیزی دارد،



یادم رفت از اخرین کشتی بگویم،



اخرین کشتی حتی اگر هم نیاید



نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود…



روزگارتون پراز امید



جملات امید بخش به زندگی



ما آدم ها از دار دنیا



شکستن را خوب بلدیم! 



میخواهد شیشه باشد یا در و پنجره



شاید غرور باشد



یا حتی دل!



اگر از من بپرسی اما



بدتر از همه اما این است که



گاهی امید کسی را میشکنیم !



ادمیزاد بی امید



جسمی متروک است!



جملات امید بخش خدا



همیشه یادت باشه :



بارون بند میاد



شب تموم میشه



درد و رنج هم محو میشه



اما امید هیچوقت اونقدر گم نمیشه



که نشه دوباره پیداش کرد …

نوشته جملات امید بخش به زندگی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


جملات امید بخش به زندگی

probable sentences جملات امید بخش به زندگی


جملات امید بخشی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون ” اُمید “



آدمی را ایستاده نگه دارد !



آموختم که در همه حال



و همه وقت باید عشق ورزید



حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس



آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها



چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد



گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد



رها از هر نبردی و شکستی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون “اُمــــــید”



آدمی را زنده نگه داشته باشد !



زندگی بیاورد ، عشق ببخشد 



جملات امید بخش کوتاه



هر اتفاقی هم که بیفتد



حواسمان باشد



دو طناب 



اصلی زندگی را رها نکنیم



و آن دو طناب



“ایمان” و “امید” است



جملات امید بخشی 



صبح یک معماست 



درست مانند یک رویا,



روشنایی ،در کمین نشسته 



امید جانشین ،ناامیدیست



الهی که در این 



صبح زیبا لبتون خندون,



دلتون خالی 



از غصه 



جملات امید بخش به زندگی



گاهی برای انداختن یک درخت باید صد ضربه تبر بزنید.



از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند. 



اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.



هر مبارزه ای به همین شکل است. اینکه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیدهد نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کند. 



هر کاری میکنیم بگذاریم به حساب یکی از همان نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد.



نگران نباش ،موفقیت صبر میخواهد. نا امید نشو هرگز 



جملات امید بخشی 



اشخاص عادی با تجربه ی اولین شکست



دست از تلاش میکشند



به همین دلیل است که در زندگی



با انبوه اشخاص عادی



و تنها یک



“ادیسون”



روبرو هستیم



روحتو بیدار کن



تا دنیات عوض شه



 جملات امید بخش کوتاه



اگر نمی‌توانی به کسی



امید بدهی نا امیدش نکن!



اگر شنونده خوبی هستی



رازدار خوبی هم باش!



اگر نمی‌توانی



زخمی را مرهم باشی،



نمک هم نباش!



یک کلام ،انسان باشیم!



جملات امید انگیز



گل نیلوفر در مرداب می روید



تا به همه ثابت کند



در 



بدترین شرایط هم میتوان



زیبا بود..



شاد بود..



قوی بود..



و امید داشت…



 جملات امید بخش کوتاه



امید چیز خوبی ست



مثل اخرین سکّه



مثل اخرین بلیط



مثل اخرین گلوله



مثل اخرین کشتی



اخرین سکّه نمیگذارد که غرورت بشکند



اخرین بلیط نمیگذارد که نا امید از ترمینال ها برگردی،



اخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود،



کسی که امید دارد فقیر نیست،



همیشه چیزی دارد،



یادم رفت از اخرین کشتی بگویم،



اخرین کشتی حتی اگر هم نیاید



نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود…



روزگارتون پراز امید



جملات امید بخش به زندگی



ما آدم ها از دار دنیا



شکستن را خوب بلدیم! 



میخواهد شیشه باشد یا در و پنجره



شاید غرور باشد



یا حتی دل!



اگر از من بپرسی اما



بدتر از همه اما این است که



گاهی امید کسی را میشکنیم !



ادمیزاد بی امید



جسمی متروک است!



جملات امید بخش خدا



همیشه یادت باشه :



بارون بند میاد



شب تموم میشه



درد و رنج هم محو میشه



اما امید هیچوقت اونقدر گم نمیشه



که نشه دوباره پیداش کرد …

نوشته جملات امید بخش به زندگی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


حکایت استادان عارف

instructive tale teacher حکایت استادان عارف


حکایت استادان عارف



یکی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:



مولای من استاد شما که بود؟



عارف: صدها استاد داشته ام.



مرید: کدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟



عارف اندیشید و گفت:



در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.



اولین استادم یک دزد بود.



شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و کلید
نداشتم و نمی خواستم کسی را بیدار کنم. به مردی برخوردم، از او کمک خواستم و
او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز کرد. حیرت کردم و از 



او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت
کارش دزدی است. دعوت کردم شب در خانه من بماند. او یک ماه نزد من ماند. هر
شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 



چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می کنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناکام ندیدم.



دوم سگی بود.



سگ هرروز برای رفع تشنگی کنار رودخانه می
آمد، اما به محض رسیدن کنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و
عقب می کشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 



حد، تصمیم گرفت با این مشکل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.



استاد سوم من دختر بچه ای بود.



دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 



خودت این شمع را روشن کرده ای؟



گفت: بله.



برای اینکه به او درسی بیاموزم گفتم:
دخترم قبل از اینکه روشنش کنی خاموش بود، میدانی شعله از کجا آمد؟ دخترک
خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید:



شما می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود کجا رفت؟ 



فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در
لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن
میشود و از کجا می آید …

نوشته حکایت استادان عارف اولین بار در روبکا. پدیدار شد.