مطالب گوناگون

حکایت استادان عارف

instructive tale teacher حکایت استادان عارف


حکایت استادان عارف



یکی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:



مولای من استاد شما که بود؟



عارف: صدها استاد داشته ام.



مرید: کدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟



عارف اندیشید و گفت:



در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.



اولین استادم یک دزد بود.



شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و کلید
نداشتم و نمی خواستم کسی را بیدار کنم. به مردی برخوردم، از او کمک خواستم و
او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز کرد. حیرت کردم و از 



او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت
کارش دزدی است. دعوت کردم شب در خانه من بماند. او یک ماه نزد من ماند. هر
شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 



چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می کنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناکام ندیدم.



دوم سگی بود.



سگ هرروز برای رفع تشنگی کنار رودخانه می
آمد، اما به محض رسیدن کنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و
عقب می کشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 



حد، تصمیم گرفت با این مشکل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.



استاد سوم من دختر بچه ای بود.



دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 



خودت این شمع را روشن کرده ای؟



گفت: بله.



برای اینکه به او درسی بیاموزم گفتم:
دخترم قبل از اینکه روشنش کنی خاموش بود، میدانی شعله از کجا آمد؟ دخترک
خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید:



شما می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود کجا رفت؟ 



فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در
لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن
میشود و از کجا می آید …

نوشته حکایت استادان عارف اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

condolences imamjafarsadiq پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام


 پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام



پیامک شهادت امام صادق



شیعیان رهبر ما را کشتند 



صادق آل عبا را کشتند 



نور چشم علی و فاطمه را  



وارث کربوبلا را کشتند 



شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد



………..



پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق



تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت



جسم و جان دوستان از شعله‌اش آذر گرفت



در سرای صادق آل نبی آتش زدند



چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت



شهادت مظلومانه امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان تسلیت باد



……………….



اس ام اس شهادت امام صادق





مولا حضرت صادق/ای امام دلها



ای رئیس مذهب ما،یوسف زهرا



خاک قبرت در مدینه توتیای ما



غصه دار کربلا و روز عاشورا



…………………



پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق



اشک مصیبت از هر دیده روان شد



یا حضرت صادق ذکر عاشقان شد



شد با شور و نوا،در عرش معلا،زهرا صاحب عزا



………………..



 پیامک تسلیت شهادت امام صادق



سیدی یا امامِ صادق مدد



لطف تو به منِ گدا بی عدد



کن قبول من و میونِ نوکرات



آخرش میشه جونم آقا فدات



…………………….



تسلیت شهادت امام صادق



مدینه ای شد هر قلب عاشق



آمد عزای امام صادق



ماه شوّال و موسم غم شد



شهر پیغمبر غرق ماتم شد



شهادت امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان تسلیت باد 



…………………



پیامک شهادت امام جعفر صادق



ای گوهر اسرار نهان شیعه



گویا شده ازشما بیان شیعه



این بس که تو را جهانیان می خوانند



مغز متفکر جهان شیعه



شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد



……………….



 پیامک تسلیت شهادت امام صادق



غریب و تنها امام ِ صادق،عزیز زهرا امام ِ صادق



ای شیخُ الائمه،امید همه،گل ِ فاطمه



یا امام صادق…



شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد



………………….



اس ام اس شهادت امام صادق



غمزده شد دل هر عاشق،در عزای امام ِ صادق



واویلا واویلا واویلا…



جان عالم ز غم بر لب شد،عزای رئیس مذهب شد



دهم با سوز سلامش،دین شده زنده از کلامش



شهادت مظلومانه امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان تسلیت باد



پیامک تسلیت شهادت امام صادق (ع)



ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است



برای صادق زهرا مدینه محزون است



دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت



که داغ غربت لیلی حدیث مجنون است



شهادت مظلومانه امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان تسلیت باد



……………



پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام



کس از دل امام غریبم خبر نداشت



با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت



سوگند میخورم به مظلومی علی



دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت



شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد



………………



پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق



خدایا 



در سالروز شهادت



امام جعفر صادق(ع)



 و بحق  ششمین  پیشوای



شیعیان جهان 



مریض هارا شفا 



جوان هارا عاقبت بخیر



پدر ومادرها سلامت 



ودر زندگیمان نور ایمان 



عطا بفرما



آمین یا قاضِیَ الْحاجات



ای برآورنده ی حاجت ها



…………………..



تسلیت شهادت امام صادق



منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد



روضه ات شعله به دامان ثریا میزد



مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند



پیر مردی که نفس در پی آنها میزد



آن طرف گریه ی طفلان من و در این سو



خنده بر بی کسی ام دشمن زهرا می زد



شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد



………………



 پیامک تسلیت شهادت امام صادق



السلام علیک یــا امــام صـادق



ای کتاب ناطق!کاشف الحقایق! 



یا امام مظلوم 



ای زده زهر کین بـر دلت شراره 



دیده دریای خون سینه پرشراره 



شهادت مظلومانه امام جعفر صادق(ع) بر شیعیان تسلیت باد



گردآوری: robeka.ir

نوشته پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

546215745621575 اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا


 شعرهای مظاهر مصفا



مظاهر مصفا (زاده? 1311، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجسته? معاصر ایران است.



شعرهای مظاهر مصفا



دلم بسته? مهر دلبند نیست



ز دیدار دلبند خرسند نیست



به مهر تو سوگند ای سست مهر



اگرچه دگر جای سوگند نیست



چو بشکسته یی آخرین عهد من



دگر با توام رای پیوند نیست



بلی آنکه صد بار پیمان شکست



بدو عهد بستن خوشایند نیست



تو را آزمودیم ما بارها



به کار تو جز ریب و ترفند نیست



به دل تا فریبیت صورت نبست



به لبهات نقشی ز لبخند نیست



تو مردم فریبی نیی مهربان



دل تو به مهر کسی بند نیست



سزاوار دست سلیمانیم



نگینی که دیوان ربودند نیست



گوزنی که روبه به چنگ آورد



پسندیده? شیر ارغند نیست



به سویم دگر تیر عشوه مبار



که بر تن ز صبرم کژآغند نیست



دل خسته? آرزومند من



که دیگر تو را آرزومند نیست



گسسته ست زنجیر امید و بیش



 به دام هوای تو پابند نیست



در خانه? دل بسی کوفتم



که جویم تو را لیک گفتند نیست



(استاد مصفا)



هرکه با بلا پنجه می کند



 پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



باز دیو شب شد بلای من



 باز وای دل باز وای من



باز یک جهان ظلمت و بلا



خیمه می زند در سرای من



در سکوت شب اوفتد به هم



های و هوی دل هوی و های من



ناله می کنم من برای دل



نوحه می کند دل برای من



شب رسید و من باز در تبم



می رسد ز ره رنج هر شبم



جوش می زند چشمه ی غمم



شعله می کشد آتش تبم



باز گرگ غم روبروی من



پنجه می زند در گلوی من



شحنه ی بلا پیش چشم من



سنگ می زند بر سبوی من



آمد از درم میهمان غم



باز من شدم میزبان غم



هرکه غم همی جستجو کند



گو بجوید از من نشان غم



آتش افکند غم به جان من



آتش افکنم من به جان غم



در دل بلا خانه می کنم



کارهای دیوانه می کنم



در دهان غم دست می برم



زلف شیر را شانه می کنم



باز مرغ شب وای می کند



هوی می کند های می کند



درد می برد ناله می کشد



بانگ می زند وای می کند



رنج کهنه تکرار می کند



شور تازه برپای می کند



شرح عشق جانسوز می دهد



یاد یار خودرای می کند



دود سینه در دیده می زند



 خون دیده در نای می کند



یاد رنج سی ساله می کنم



آه می کشم ناله می کنم



روی آسمان پرده می کشم



مه نهفته در هاله می کنم



خون دیده بر روی می زنم



شنبلید را لاله می کنم



هرکه با بلا پنجه می کند



پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



دیده بر رخم آب می زند



گریه ام ره خواب می زند



اشک گویدم با شب سیه



 صبر کن که مهتاب می زند



(استاد مصفا)



اشعار مظاهر مصفا



مه و سالها هرچه بر ما گذشت



طرب کاه و اندوه افزا گذشت



شب و روزها از پی یکدگر



امید افکن و عمر فرسا گذشت



مه و سال با ای فسوسا رسید



شب و روز با ای دریغا گذشت



رسید از غم و درد جانم به لب



به من لحظه و ساعتی تا گذشت



غم هستی من- که جز غم نداشت



شتابان رسید و شکیبا گذشت



اگر بود شادی- که هرگز نبود



چو برق آمد و برق آسا گذشت



چه حاصل ز دیروز و امروز من



که این هر دو در فکر فردا گذشت



نداند کسی جز من و روز و شب



که بر من چه روز و چه شبها گذشت



به شبهای عمرم که از دیرباز



به یاد تو ای ماه سیما گذشت



ز خود پرسم آیا سپیده دمید



شب هجر باقی بود یا گذشت



به خود گویم از بهر تسکین درد



اگرچند درد از مداوا گذشت



مخور غم که گویا سپیده دمید



شب تیر? هجر گویا گذشت



مخور غم که این زندگی هرچه بود



بد و خوب یا زشت و زیبا گذشت



بلی عمر من روز و شب سال و ماه



بسی سخت بگذشت اما گذشت



گذشتم ز هستی که در روزگار



توان رستن از هر غمی با گذشت



ز مهر تن توبه سوز تو نیز



گذشتیم و شوق تمنا گذشت



تواند کشد دست از ناکسی



کسی کز سر جمله دنیا گذشت



ستم هرچه کردی و خواهی بکن



ز تو ما گذشتیم و از ما گذشت



ولی از تو می پرسم ای سنگدل



که از تو خدا خواهد آیا گذشت؟



 (استاد مصفا)



اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

نوشته اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

546215745621575 اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا


 شعرهای مظاهر مصفا



مظاهر مصفا (زاده? 1311، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجسته? معاصر ایران است.



شعرهای مظاهر مصفا



دلم بسته? مهر دلبند نیست



ز دیدار دلبند خرسند نیست



به مهر تو سوگند ای سست مهر



اگرچه دگر جای سوگند نیست



چو بشکسته یی آخرین عهد من



دگر با توام رای پیوند نیست



بلی آنکه صد بار پیمان شکست



بدو عهد بستن خوشایند نیست



تو را آزمودیم ما بارها



به کار تو جز ریب و ترفند نیست



به دل تا فریبیت صورت نبست



به لبهات نقشی ز لبخند نیست



تو مردم فریبی نیی مهربان



دل تو به مهر کسی بند نیست



سزاوار دست سلیمانیم



نگینی که دیوان ربودند نیست



گوزنی که روبه به چنگ آورد



پسندیده? شیر ارغند نیست



به سویم دگر تیر عشوه مبار



که بر تن ز صبرم کژآغند نیست



دل خسته? آرزومند من



که دیگر تو را آرزومند نیست



گسسته ست زنجیر امید و بیش



 به دام هوای تو پابند نیست



در خانه? دل بسی کوفتم



که جویم تو را لیک گفتند نیست



(استاد مصفا)



هرکه با بلا پنجه می کند



 پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



باز دیو شب شد بلای من



 باز وای دل باز وای من



باز یک جهان ظلمت و بلا



خیمه می زند در سرای من



در سکوت شب اوفتد به هم



های و هوی دل هوی و های من



ناله می کنم من برای دل



نوحه می کند دل برای من



شب رسید و من باز در تبم



می رسد ز ره رنج هر شبم



جوش می زند چشمه ی غمم



شعله می کشد آتش تبم



باز گرگ غم روبروی من



پنجه می زند در گلوی من



شحنه ی بلا پیش چشم من



سنگ می زند بر سبوی من



آمد از درم میهمان غم



باز من شدم میزبان غم



هرکه غم همی جستجو کند



گو بجوید از من نشان غم



آتش افکند غم به جان من



آتش افکنم من به جان غم



در دل بلا خانه می کنم



کارهای دیوانه می کنم



در دهان غم دست می برم



زلف شیر را شانه می کنم



باز مرغ شب وای می کند



هوی می کند های می کند



درد می برد ناله می کشد



بانگ می زند وای می کند



رنج کهنه تکرار می کند



شور تازه برپای می کند



شرح عشق جانسوز می دهد



یاد یار خودرای می کند



دود سینه در دیده می زند



 خون دیده در نای می کند



یاد رنج سی ساله می کنم



آه می کشم ناله می کنم



روی آسمان پرده می کشم



مه نهفته در هاله می کنم



خون دیده بر روی می زنم



شنبلید را لاله می کنم



هرکه با بلا پنجه می کند



پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



دیده بر رخم آب می زند



گریه ام ره خواب می زند



اشک گویدم با شب سیه



 صبر کن که مهتاب می زند



(استاد مصفا)



اشعار مظاهر مصفا



مه و سالها هرچه بر ما گذشت



طرب کاه و اندوه افزا گذشت



شب و روزها از پی یکدگر



امید افکن و عمر فرسا گذشت



مه و سال با ای فسوسا رسید



شب و روز با ای دریغا گذشت



رسید از غم و درد جانم به لب



به من لحظه و ساعتی تا گذشت



غم هستی من- که جز غم نداشت



شتابان رسید و شکیبا گذشت



اگر بود شادی- که هرگز نبود



چو برق آمد و برق آسا گذشت



چه حاصل ز دیروز و امروز من



که این هر دو در فکر فردا گذشت



نداند کسی جز من و روز و شب



که بر من چه روز و چه شبها گذشت



به شبهای عمرم که از دیرباز



به یاد تو ای ماه سیما گذشت



ز خود پرسم آیا سپیده دمید



شب هجر باقی بود یا گذشت



به خود گویم از بهر تسکین درد



اگرچند درد از مداوا گذشت



مخور غم که گویا سپیده دمید



شب تیر? هجر گویا گذشت



مخور غم که این زندگی هرچه بود



بد و خوب یا زشت و زیبا گذشت



بلی عمر من روز و شب سال و ماه



بسی سخت بگذشت اما گذشت



گذشتم ز هستی که در روزگار



توان رستن از هر غمی با گذشت



ز مهر تن توبه سوز تو نیز



گذشتیم و شوق تمنا گذشت



تواند کشد دست از ناکسی



کسی کز سر جمله دنیا گذشت



ستم هرچه کردی و خواهی بکن



ز تو ما گذشتیم و از ما گذشت



ولی از تو می پرسم ای سنگدل



که از تو خدا خواهد آیا گذشت؟



 (استاد مصفا)



اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

نوشته اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز

8547985652145896 اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز


اشعار اردلان سرفراز اردلان سرفراز (زاده 24 تیر 1329 در شهر داراب) شاعر و ترانه سرای موج نوین و آهنگساز ایرانی است.



مجموعه اشعار اردلان سرفراز



عشق به شکل پرواز پرنده است



عشق خواب یه آهوی رمنده است



من زائری تشنه زیر باران



عشق چشمه آبی اما کشنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



  مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است



تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار



دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار



صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار



برای زنده بودن دلیل آخرینم باش



منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش



طلوع صادق عصیان من بیداریم باش



 عشق گذشتن از مرز وجوده



مرگ آغاز راه قصه بوده



من راهی شدم نگو که زوده



اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده



اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده



اردلان سرفراز



راز و نیاز عاشقانه



هر گوشه‌ی این جهان تو را می‌جویم 



در اوج سکوتم تو را می‌گویم 



ای جان جهان و جانم از تو سرشار 



دست از طلب تو من مگر می‌شویم 



هر لحظه باتو بودن، یک شعر ناتمامه 



خاموشی تو دریا، دریایی از کلامه 



دیدار تو غزل‌ساز، دست تو زخمه‌ی ساز 



چشم تو شهر آواز، دریچه‌ای به پرواز 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



وقتی که پاسخ عشق، درگیر پیچ و تابه 



بی‌آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه 



با دست هر نوازش صد حرف تازه داری



تصویر روشن عشق در قاب روزگاری 



با تو بهانه‌ای هست، آبی و دانه‌ای هست 



از هر کجای بن‌بست راهی به خانه‌ای هست 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



ما بی‌نیاز گفتن، بی‌گفتن و شنیدن 



در حال گفت و گوییم در لحظه‌های دیدن 



تو با دل صبورت در ماندن و عبورت 



با من به گفت و گویی در غیبت حضورت 



اردلان سرفراز



شعرهای اردلان سرفراز



شب آخر



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود 



میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود 



چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری 



چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری 



ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم 



ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم 



سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود 



نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود 



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید 



در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود 



در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود 



شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود 



اردلان سرفراز

نوشته اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز اولین بار در روبکا. پدیدار شد.